یک سال پیش زندگیم متلاشی شد و مجبور شدم تا سرحد مرگ کار کنم. توی این بلبشو، پدرم فوت کردم و رابطهم با همکارام هم دچار اغتشاش شده بود. اون موقع حتی به ذهنم هم خطور نمیکرد که در کمال ناامیدی موهبتی الهی نصیبم بشه و بتونم خودم رو از اون منجلاب نجات بدم. من به راز زندگی بهعنوان رازی بینظر نگاهی اجمالی انداختم. راز زندگی درواقع یه کتاب صدساله و قدیمی بود که دخترم هیلی اون رو به من داد. بعد از خوندنِ این کتاب، من ردیابی داستانهای راز رو در سرتاسر تاریخ شروع کردم و به این رسیدم که بیشتر آدما، از وجود چنین رازی باخبر بودن. برام باورکردنی نبود که حتی انسانهای بزرگی مثل افلاطون، شکسپیر، ویکتور هوگو، بتهوون، ادیسون و… هم به قانون جذب در کائنات باور داشتن.